گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
ماهنامه موعود شماره 61
اسلام شناسی اروپایی








نظري به اسلامشناسی اروپاییان علامه سید مرتضی عسگري مطلب حول این سؤال دور میزد که چرا اسلامشناسان غربی براي
دریافت اسلام تنها به کتب و متون مکتب خلفا مراجعه میکنند، و معمولًا از متون مکتب امامت بهرهاي نمیگیرند؟ من در گذشته
فکر میکردم علت این است که اروپا اولین بار با اسلام مکتب خلفا آشنا شده، و اصولًا ارتباط و اتصالش با آنهاست، و به علت
دوري از ما، از متون ما بیخبر مانده است. در تاریخ میخوانیم که ناپلئون بناپارت در بهار سال 1798 میلادي با 300 کشتی و در
حدود 40000 سپاهی به سوي مصر حرکت کرد، تا پس از تسخیر مصر راه را به سوي تصرف هندوستان و خارج کردن آن از
چنگال انگلیسیها هموار نماید. او در اوایل تابستان پس از نبرد کوتاهی پیروزمندانه به قاهره وارد شد. ناپلئون تا سال 1801 در
مصر ماند، و در سپتامبر این سال با فشار نیروهاي انگلستان و عثمانی آنجا را تخلیه کرد. ناپلئون به همراه خود یک هیئت علمی به
مصر برده بود. این دانشمندان در تمام مدت توقف ارتش فرانسه در آن سرزمین به کار تحقیق و تفحّص اشتغال داشتند. یک ثمرة
کارهاي علمی این دانشمندان، آشنایی علماي اروپایی با مشرقزمین، فرهنگ، آداب و مذاهب این سرزمین بود. علوم خاورشناسی
و باستانشناسی و زبانشناسی و مطالعۀ ادیان و مذاهب و تاریخ مشرقزمین در همین نقطۀ عطف تاریخی تا حدود زیادي
پایهگذاري شده و رشد یافتند. 1 و نیز میدانیم که مسیحیان لبنانی که در شمار نخستین منادیان تجدّد فکري و ارتباط فرهنگی با
غرب هستند، وسائطی فرهنگی میان عربزبانان و اروپاییان بودهاند، به ویژه که در سال 1860 م. سپاه فرانسه با موافقت دول بزرگ
در لبنان پیاده شد، و سالیان دراز در این کشور باقی ماند. 2 اینجانب در گذشته ارتباط فرانسویان و انگلیسیان با مصر، و ارتباط
مسیحیان لبنانی را با اروپا، مهمترین عامل در چگونگی اسلامشناسی اروپاییان میدانستم. در هر دوي از این ارتباط و اتصالها،
غرب با اسلام مکتب خلفا، و با کتب و دانشمندان این مکتب برخورد کرده بودند؛ لذا طبیعی میدانستم که اسلامی جز اسلام این
صفحه 25 از 64
میکردم! اما پس « حمل به صحت » مکتب نشناسند، و رسمی ندانند. این تفکر و شناخت گذشتۀ من بود. در واقع من کار ایشان را
از آمدن به ایران راز اصلی این دوري را شناختم، و چون یک برق یکباره این مشکل براي من حل شد. حقیقت مطلب این بود که
اینها که میخواهند اسلام را بشناسند، درصدد جستجو از حقیقت نیستند، و نمیخواهند یک دین الهی و آسمانی را پیجویی
کنند، و ابعاد مختلف آن را بیابند، و بشناسند. نه، اینها در صدد پیجویی و کشف نقاط ضعفی از اسلام و تاریخ شخصیتهاي
آنها هستند. در احادیث مکتب ما، پیامبر(ص) معصوم است، و رحمۀللعالمین است، اشرف مخلوقات میباشد، دارندة برترین
صفات و اخلاقیات است و... البته روشن است چنین بینشی هدف آنها را برنمیآورد؛ اما متأسّفانه آنچه میخواهند به اسلام و
پیامبر آن نسبت بدهند، در احادیث مکتب خلفا مییابند. احادیثی که به گفتۀ صاحبان همان مکتب، در نهایت اعتبار نیز هست!
بنابراین اکثریت قریب به اتفاق اسلامشناسیهاي غربی از مدارك و متون مکتب خلفا انجام میشود. مجموعۀ کارهاي خاورشناسان،
آنها که در اسلامشناسی تخصص داشتهاند، خواه در فرانسه یا خواه در هلند و بلژیک و روسیۀ تزاري و انگلستان و اخیراً در
آمریکا، همه و همه در همین خط بوده است. اینها زحمت زیاد کشیدهاند، و تحقیقات وسیع کردهاند، و تمام اسلام را خواندهاند؛
از حدیث و قرآن و تاریخ و فقه و کلام و... که نشان بدهند اسلام حقیقت نداشته، اصالت نداشته، و الهی و آسمانی نبوده است، و
مدارك سخنان خود را در کتب مکتب امامت نیافتهاند، تنها در مکتب خلافت مقصد و مقصود خویش را یافتهاند. اسلامشناسی که
و جوانب مختلف را نیز « ماسی نیون » و یا آن که مسیحی متعصبی است چون « اگناس گلدزیهر » خود یهودي است چون
میدانسته، البته تعهد داشته است که کجا برود و از که بگیرد، و چه بگوید. نوشتههایی که از اینان به فارسی در آمده، امثال: محمد
و جهان ،« مونتگمري وات » و محمد پیامبر و سیاستمدار نوشته پروفسور ،« ویرژیل گیورگیو » پیامبري که از نو باید شناخت نوشته
و امثال آن، و از همه مهمتر دائرةالمعارف اسلامی براي ،« پروفسور پطروشفسکی » و اسلام در ایران ،« پروفسور بوتولداشپولر » اسلام
تخریب اسلام در همۀ جوانب آن است، و اینها مایۀ سخنان خود را در احادیث و تاریخ و تفسیر مکتب خلفا یافتهاند و بس. اینها
که میخواهند در شناخت اسلام به اروپا رفتگان و اروپاییان روي بیاورند، مثل این است که از ابوجهل یا ابوسفیان بخواهند که
پیامبر و شخصیت والاي او را توصیف و معرّفی نماید. کتابهایی که از زبانهاي اروپایی ترجمه میشود و در مسائل اسلامشناسی
تحقیق کرده است در واقع سمهایی هستند که در پوششی از عسل پوشیده شدهاند... آخر شما چرا امام باقر و امام صادق(ع) را
دو چیز گرانقدر در میان شما به » : و امثال ایشان رو میآورید؟ مگر پیامبر نفرمود ،« انسبن مالک » و « ابوهریره » گذاشته، و به اسلام
.« مَن شاءَ فَلْیؤمِن و مَن شاءَ فَلْیَکفُر » با توجه به تمام بررسیهایی که انجام دادیم، حال ؟« جاي گذاردم: قرآن و عترتم، خاندانم را
دردهاي جانکاه علی و فاطمه این است. درد امام مجتبی و درد حضرت حسین نیز از همین جاست. روي آوردن به اسلامشناسی
اروپایی بر باد دادن خون شهیدان جاودانۀ کربلاست. اینجا زحمات امام باقر و امام صادق(ع) بر باد میرود. ما در این جا چه وظیفه
. داریم و چه اندیشه و احساس؟ پینوشتها: 1. فرمانفرمائیان، حافظ، تاریخ قرون معاصر؛ اروپا در عصر انقلاب، صص 160 159
. 2. حتی، فیلیپ، تاریخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاینده، ج 2، ص 939
گروههاي مذهبی انحرافی
بررسی ارتباط گروههاي مذهبی انحرافی نوظهور در جهان غرب با فراماسونري حیدررضا ضابط اشاره: جهان غرب از قرن
به این سو، در جهت غیردینی کردن نگاه و نگرش مردم و سست کردن علایق « رنسانس » 17 میلادي و حتی پیش از آن، از دورة
به طور کامل درصدد مخالفت « فردگرایی » و « اومانیسم » دینی در زندگی روزمرة آنان تلاش کرده است. غرب در این دوران به نام
با استیلاي دین برآمد. پس از جنگ جهانی دوم و خصوصاً از دهۀ 1960 به این سو، گروههاي مذهبی غیرمتداول بسیاري، خارج از
چهارچوب ادیان رایج، در غرب، ایجاد شده است که هدف آنها سکولاریزه کردن دین میباشد؛ هرچند پایهگذاران این جنبشها
صفحه 26 از 64
خود را به عنوان معلمان روحانی و دینی معرفی کردهاند. طی مقالاتی که در چند شمارة گذشته تقدیم خوانندگان شد، نویسندة
محترم به بررسی علل پیدایش، اعتقادات، و دیگر ویژگیهاي برجستۀ گروههاي فوق پرداخت . در این مقاله، ارتباط این گروهها با
فراماسونري بررسی شده است، که آن را با هم میخوانیم. یکی از ویژگیهاي گروههاي مذهبی انحرافی در غرب، برقراري رابطه
ها میباشد. در دوران جنگهاي صلیبی و بعد از فتح بیت المقدس، یک گروه مذهبی و نظامی براي حفاظت « فراماسون » نزدیک با
شهرت یافت. (The Knighe Templar ) « نائت تیمپلر » از زائران مسیحی به بیت المقدس در سال 1118 تشکیل گردید که به
این گروه در دوران جنگهاي صلیبی ثروت زیادي به دستآورد و در دوران اقامت خود در بیت المقدس با گروه یهودي به نام
ارتباط برقرار کرده. مردم مصر اعتقادات مذهبی دوران فرعونیان را جزء باورهاي دینی خود قرار دادند. آنها را میتوان از « کابالا »
بنیانگذاران نظام سرمایهداري در دوران قرون وسطی در اروپا نامید که نظام بانکداري جدید را که بر مبناي معاملات ربایی استوار
است طراحی کردند. 1 آنها مراسمی را که با دین مسیحیت کاملًا بیگانه بود انجام میدادند ولی بعد از پایان جنگهاي صلیبی، این
گروه در کشورهاي اروپا مخصوصاً در فرانسه با ثروت خود قدرت سیاسی را به دست آوردند. این گروه به دستور پاپ کلیمنت
پنجم توسط امپراتور فرانسه در سال 1312 م. سرکوب شدند. تعدادي از آنها از فرانسه گریختند و در منطقه اسکاتلند بریتانیا پناهنده
« سلتی » شدند. آنها در اسکاتلند عقاید و مراسم دینی مصر باستان دوران فرعونیان را با عقاید مذهبی کاهنان جادوگر اقوام
ادغام نموده، به عنوان فراماسونها ظاهر شدند. 2 فراماسونها خدا را به عنوان خالق کائنات انکار میکنند و اعتقاد دارند (celtec)
و انسان محوري دارند. این گروه با « انسان مداري » کائنات به خودي خود به وجود آمدهآند. آنها در اعتقادات خود ادعاي
تشکیلات مرموز خود تاکنون با خداپرستی مبارزه شدید نمودهاند. از قرن هیجدهم میلادي آنها حضور خود را از بریتانیا به ایالات
متحده آمریکا گسترش دادند و فعلاً نیمی از مراکز آنها در این کشور وجود دارد. 3 فراماسونها فقط به سرمایهداران و
سیاستمداران برجسته حق عضویت در گروه خود را میدهند. در بریتانیا و ایالات متحده آمریکا توسط فراماسونها گروههایی با
وجود آمده است و فقط اعضاي برجسته فراماسونها حق عضویت در این (Bosicrucian) « بوسی کروسین » عقاید معروف به
گروهها را دارند. این گروهها ادعا میکنند که از بعد عرفانی موجود در تمامی ادیان پیروي مینمایند، ولی مراسم عبادي آنها را
The society of) « جامعه روشنایی درون » جادوگري تشکیل میدهد 4. در قرن بیستم در انگلستان گروههاي دیگري به نام
به وجود آمدند که عرفان واقعی را حداکثر بهره مند شدن از لذات جنسی و مادي میدانستند و اعتقاد داشتند در (inner Light
بهرهمندي از هر گونه لذت جنسی و مادي هیچ گونه ملامت روحی و ندامت نباید در شخص به وجود آید. 5 در ایالات متحده
به وجود آمده است که اعتقادات و (Neo-Pagans) « مشرکان جدید » آمریکا با حمایت فراماسونها گروههاي جدیدي با عنوان
سنتهاي بومیان قاره آمریکا را با اعتقادات و مراسم عبادي کاهنان جادوگر اقوام سلتی تلفیق نمودهاند. این گروهها در یالات
را به وجود آوردهاند و مراسم عبادي آنها شامل پرستش خدایان زن « فدراسیون جهانی مشرکان » متحده آمریکا در سال 1991
است که ابتذال جنسی را در پی دارد. 6 گروههاي مذهبی و شیء پرواز کننده ناشناخته (یوفو) 7 بعد از دهه 1950 با تألیف رمان و
تولید فیلم درباره بشقاب پرندههاي افسانهاي در ایالات متحده و انگلستان، چند گروه غیرمتداول مذهبی که این افسانه را به شکل
اخوت » مذهب ترویج میکردند، در این کشورها به وجود آمدند. اعضاي این گروهها را سفید پوستان تشکیل میدهند و خود را
8 مینامند. رهبران این گروهها ادعا میکنند که با افراد ماوراي زمین در ارتباط میباشند و اعتقاد دارند « بزرگ سفیدپوستان
« الوهیم » انسانهاي ماوراي زمین از انسان موجود در زمین برتر میباشند و انسان روي زمین توسط نژاد برتر ماوراي زمین به نام
خلق شدهاند. این گروهها این موضوع را ترویج میکنند که انسان به سبب کنار گذاشتن تمامی اعتقادات دینی و (Elohim)
10 میباشند، موضوعی که « شبیهسازي انسان » بهرهوري از لذات جنسی میتواند به کمال برسد 9. و از این رو آنها به شدت طرفدار
Real یکی از نامهاي خداوند سامی در « الوهیم » توسط تمام ادیان و سازمانهاي بینالمللی شدیداً محکوم شده است. گفتنی است
صفحه 27 از 64
میباشد و مرکز فعالترین گروه یوف معروف به رایل فلسطین اشغالی واقع شده است، این گروه معتقد است 144000 عضو تکامل
1995 و 1997 در کشورهاي کانادا و سوئیس تعدادي از پیروان گروه ، یافته آنها بر دنیا حکومت خواهند نمود 11 . در سال 1994
براي انتقال به سیاره خیالی خود دست به خودکشی دسته جمعی زدند. اعضاي این گروه خود (Solar Temple) « معبد خورشید »
باب » 39 نفر از اعضاي یکی دیگر از گروههاي یوفو به نام ، در عصر حاضر میدانند 12 . در روز 22 مارس 1997 « نائت تیمپلر » را
در کالیفرنیا دست به خودکشی زدند تا به کمک بشقاب پرنده به جهان دیگر منتقل شوند 13 . در سالهاي اخیر نیز تولید « بهشت
جنگ » کنندگان اصلی فیلم در هالیوود که یهودي و طرفدار رژیم صهیونیستی هستند چند فیلم و مجموعه تلویزیونی را درباره
تولید کردند که در آنها علاوه بر ترویج اعتقادات افسانهاي یوفو، برتري سفید پوستان و قدرت نظامی « جنگ ستارگان » و « دنیاها
ایالات متحده آمریکا را به نمایش گذاشتند. گروه شیطانپرستان فراماسونها احیا کننده جادوگري و شیطان پرستی در قاره اروپا در
قرن شانزدهم میلادي میباشند. گسترش سریع جادوگري و شیطان پرستی در اروپا در آن دوران مخصوصاً در بین زنان سبب شد تا
در قرن شانزدهم و هفدهم میلادي در اروپا در جنبش پاكسازي جادوگري و شیطانپرستی، بیش از شصت هزار نفر از جادوگران
سر » که اکثر آنها زن بودند، اعدام شوند 14 . در اوایل قرن نوزدهم بعضی از اشراف انگلستان که عضو گروه فراماسونري به رهبري
را در شهر لندن تاسیس نمودند و از اوائل قرن نوزدهم شهر « باشگاه آتش جهنم » بودند، گروه شیطانپرستان به نام « فرانسیس داشو
لندن مرکز شیطانپرستان در اروپا گردید. استفاده از مواد مخدر و انجام مراسم مبتذل جنسی، فعالیت اصلی این گروههاي
شیطانپرست را تشکیل میداد 15 . در دهه 1960 شیطان پرستی توسط سرمایهداران یهود مورد حمایت قرار گرفت و چند گروه
16 در شهر سان « کلیساي شیطان » شیطان پرست در انگلستان و ایالات متحده آمریکا به وجود آمد که معروفترین آنها تشکیل
فرانسیسکو میباشد. یکی از ویژگیهاي این گروه اعضاي جوان آنهاست که سن بیشتر آنها کمتر از بیست سال میباشد و مراسم
از عمده فعالیتهاي آنها میباشد. دراین گروهها (Heavy Metal) « هاوي متال » مبتذل جنسی، استفاده از مواد مخدر و موسیقی
دختران جوان بیشترین نقش را ایفا میکنند. گروههاي یاد شده علاوه بر فعالیتهاي خود در انلگستان و ایالت متحده آمریکا، در
سالهاي اخیر با حمایت سرمایهداران در کشور ایتالیا نفوذ زیادي پیدا کردهاند. موارد زیادي از قتل، شکنجه، تجاوز به عنف و آزار
360 کودك مدرسه مالک مارتین ، کودکان از سوي اعضاي این گروهها گزارش شده است و فقط در یک مورد در سال 1983
واقع در مانهاتان بیچ، کالیفرنیا مورد آزار و شکنجه قرار گرفته بودند. یکی از مراسم شیطان پرستان که بین مرم ایالات متحده و
میباشد. همه ساله در شب 31 اکتبر، کودکان و جوانان لباسهاي ترسناك شیاطین و « هاووین » انلگستان رایج شده است، مراسم
را تولید میکند که هدف « فیلمهاي ترسناك » جادوگران را به تن میکنندو در طول شب مردم را میترسانند. هالیوود نیز یک سره
از آنها جذب جوانان میباشد. اقدامات کشورهاي اروپایی علیه این گروهها بیشتر گروههاي غیرمتداول مذهبی در دهه 1970 در
ایالات متحده آمریکا و انگلستان ظهور و پیشرفت کرده و نزدیک به دویست گروه در ژاپن ظهور نموده، فعالیت مینمایند. 17 مرکز
تمامی این گروهها در ایالات متحده آمریکا و انگلستان میباشد. اکثر کشورهاي اروپایی مخصوصاً فرانسه، آلمان، روسیه و بلژیک
این گروهها را امتداد توسعه نفوذ فرهنگی آمریکا در این کشورها قلمداد میکنند و براي جلوگیري از نفوذ آنها در کشورشان
اقداماتی ویژه اعمال میکنند. دولت فرانسه در سال 1998 براي بررسی آثار مخرب گروههاي غیرمتداول مذهبی که ریشه و مرکز
آنها در ایالت متحده آمریکا و انگلستان میباشد، کمیسیون تفحص تشکیل داد و پس از بررسیهاي گسترده کمیسیون مزبور،
فعالیتهاي تبلیغاتی 173 گروه از این گروهها را برخلاف مصالح ملی فرانسه تشخیص داد و تمامی فعالیتهاي آنها را کاملًا تحت
کنترل دولت درآورد. مطابق قانون مصوب پارلمان فرانسه این گروهها حق ندارند در مدارس، بیمارستانها و خانههاي بزرگسالان
تبلیغات خود را انجام دهند. آنها حتی اجازه ندارند در نزیک مراکز یاد شده دفاتر خود را دایر نمایند و نیروهاي اطلاعاتی فرانسه
فعالیتهاي این گروهها را کاملًا تحت نظارت دارند و متخلفان از مقررات مورد پیگرد قانونی قرار میگیرند 18 . پارلمان فرانسه در
صفحه 28 از 64
سال 1996 ، پارلمان بلژیک در سال 1997 و پارلمان آلمان در سال 1998 قوانینی براي جلوگیري و محدود نمودن فعالیتهاي این
گروهها تصویب کردند. در این لایحهها آمده است که گروههاي غیرمتداول مذهبی ظاهراً رنگ دینی دارند ولی در حقیقت دینی
نمیباشند و نمیتوانند حقوق پیروان ادیان سنتی را تأمین کنند، زیرا که این گروهها با روشهاي شست و شوي مغزي و کنترل
اعتقادات اعضاي خود، آنها را درگروههاي خود حفظ میکند 19 . در اروپاي شرقی نیز فعالیت این گروهها شدیداً تحت کنترل
میباشد. بعد از فروپاشی نظام کمونیستی در شوروي سابق، کلیساي ارتدوکس که کلیساي رسمی مسیحیان در طول تاریخ در این
مناطق بوده است، تا حدود زیادي در امور سیاسی و اجتماعی نفوذ یافته است و دولت فدراسیون روسیه نیز در سال 1997 قوانینی را
در پارلمان تصویب نمود تا رسماً از فعالیتهاي این گروهها جلوگیري نماید 20 . دولت فدراسیون روسیه این گروههاي غیرمتداول
. مذهبی را عوامل دولت ایالات متحده آمریکا میداند که تمامیت و هویت فرهنگی و سیاسی این کشورها را تهدید میکند 21
جمعبندي چنان که گذشت، در جهان غرب مخصوصاً بعد از دهه 1960 ، تعداد زیادي از گروههاي مذهبی غیرمتداول خارج از
چارچوب ادیان سنتی و قدیمی به وجود آمده است که هدف آنها فقط دنیوي و سکولار نمودن دین است. این گروهها با تضعیف
ادیان سنتی در دیگر کشورها نفوذ میکنند. قدرتهاي سکولار در جهان غرب به نام رنسانس و تجدد با دین مبارزه نمودند و به
را به وجود آوردند. بعد از جنگ جهانی دوم خصوصاً در « فردگرایی » و « پلورالیسم » ،« لیبرالیسم » ،« اومانیسم » همین منظور مکاتب
ربع قرن گذشته جنبشی در آمریکا و اروپا براي کسب تجارت روحانی و معرفت دینی به وجود آمده است و مسیحیت در مقابل
یورش گرایشهاي دنیاگرایانه سکولار عقب نشینی کرده و حتی کلام مسیحیت که اساس اندیشه دینی آن را تشکیل میدهد، با
اصلاحات و نوسازي به وجود آمده، به تدریج غیردینی شده است. براي جلوگیري از گرایش مردم غرب به دین اسلام در ربع قرن
گذشته نزدیک به 2500 گروه غیرمتداول به نام گروههاي مذهبی در آمریکا و ارپا به وجود آمده است بیشتر این گروهها به نام
مصونیت و رستگاري، کارهاي مبتذل وغیراخلاقی انجام میدهند که در حقیقت آنها امتداد سکولاریسم و اباحیگري در جهان
غرب میباشند و بیانگر ظهور ضد سنت و دیناند که دست در دست گرایشها و مکاتب سکولار دارند. این گروهها که مراکز
آنها در ایالات متحده آمریکا و انگلستان میباشد در کشورهاي مختلف جهان فعالیتهاي گسترده و مرموزي انجام میدهند و
است که فعالیتهاي مذهبی خود را مستقیماً با حمایت « فالون گونگ » بهترین مثال آن، گروهی در کشورهاي جمهوري خلق چین
دولت ایالات متحده آمریکا انجام میدهد. حزب جمهوريخواه آمریکا به رهبري جرج دبلیوبوش مجدداً در انتخابات سراسري
علیه کشورهایی که مخالف سیاستهاي « حمله پیشگیرانه » ایالات متحده آمریکا پیروز شد و سیاست خارجی دولت آمریکا نیز بر
22 میباشند و با « ایوانجلیستهاي جنگ طلب » آمریکا میباشند استوار است. رئیس جمهور آمریکا و اکثر دولتمردان این کشور از
هدف عملی نمودن خواستههاي دینی خود در آغاز هزاره سوم میلادي جنگ صلیبی اعلام نشده را علیه اسلام آغاز کرده و اعلام
نموده اند که این جنگ تا سلطه مطلق بر جهان اسلام توفیق یابد. استعمار پیر و جوان دقیقاً تشخیص داده و تجربه کرده است
فرهنگی که مردم مسلمان بر آن تکیه میکنند و ایدئولوژي که به آن میبالند فرهنگ و ایدئولوژي اسلامی است. دشمنان اسلام در
تهاجم گسترده فرهنگی علیه جهان اسلام علاوه بر استفاده از تمام امکانات مدرن و پیشرفته چند رسانهاي، از وجود این گروههاي
غیرمتداول مذهبی حمایت میکنند تا از این راه آنها بتوانند به اهداف استعماري خود دست پیدا کنند. دولتمردان آمریکایی قرن
در آمریکا مطالعات و پژوهشهاي گستردهاي را « مرکز هسته مشاوران » قلمداد میکنند. در این رابطه « قرن آمریکا » بیست و یک را
است 23 . در وضعیت فعلی که دولت « از جمهوري تا امپرتوري » درباره سلطه کامل بر جهان اسلام انجام میدهند و شعار آنها
آمریکا و صهیونیسم بینالملل با تحمیل ارزشهاي ضد اسلامی بر مسلمانان جهان میخواهند بر جهان اسلام تسلط کامل پیدا کنند،
وظیفۀ دانشمندان مسلمان است که با صراحت و شجاعت از اصول و مبانی و ارزشهاي اسلامی دفاع نموده، تحرکات دشمنان
اسلام را در زمینههاي فرهنگی، اعتقادي، سیاسی و اجتماعی براي جوانان مسلمان سراسر جهان افشا نمایند تا آنها بتوانند با
صفحه 29 از 64
Lodge, London, Corgi . تهدیدهاي فزاینده نظامی آمریکا در خاورمیانه و جهان اسلام مقابله نمایند. پینوشتها: 1
Michael Baigint Leigh, The Temple and the Books, pp. 18-87. 2. Global freemasonry, pp. 41-
81. 3. Alternative Religions, p 61. 4. Ibid, pp 160-161. 5. Ibid, pp 161-361. 6. Ibid, pp 741-941. 7.
UFO; Unitentified Flying Objects. 8. The Great White Brothrehood. 9. Alternative Religions,
pp. 22-822. 10. Human Cloning. 11. Religious Movemets in the 12st Century, p 652. 12. New
Millennialism, p. 693. 13. Encyclopedia of Millenialism, pp. 771-871, Apocalypse Oberved, pp
94-281. 14. Ibid, p 340. 15. Alternative Religions, p. 151. 16. The charge of satan. 17. Worlds
Religions, p. 151. 18. The new Religous Movements in the 21st century, pp. 643-743. 19. Ibid,
تبلیغات دینی و سیاسی ایوانجلیستهاي جنگ طلب در » : بنگرید به .pp 85-90. 20. Ibid, p. 201. 21. Ibid, p. 153. 22
مطالعات اسلام در ایالات متحده » 23 . رجوع کنید به مقاله .67- مشکوه، ش 79 تابستان 1382 ، ص 89 ،« ایالات متحده آمریکا
.58- مشکوه، ش 78 ، بهار 1382 ش. ص 77 « آمریکا از جمهوري تا امپراتوري
زیور صالحان
در تفسیر امام حسن عسکري(ع) روایت شده است: در پیش روي حضرت رضا(ع) اسب چموشی بود و آنجا گروهی بودند که
اسبهاي چموش خود را رام میکردند، ولی هیچ یک از آنها جرأت نمیکرد بر آن اسب سوار شود و اگر سوار میشد، جرأت
نمیکرد آن را راه ببرد از ترس این که مبادا دستهایش را بلند کند و او را به زمین پرتاب کند و با سُم خود او را لگدمال کند. در
این میان کودك هفت سالهاي پیدا شد و عرض کرد: اي فرزند رسول خدا! آیا اجازه میدهی آن را سوار شوم و راه ببرم و رام
عرض «؟ چگونه این کار را خواهی کرد » : عرض کرد: بلی. فرمودند «؟ تو این کار را میکنی » : کنم؟ حضرت امام رضا(ع) فرمود
کرد: قبل از اینکه سوار شوم از او پیمان میگیرم و اطمینان حاصل میکنم به اینکه بر محمد و آل طاهرین او صد بار صلوات
میفرستم و بر خودم ولایت شما اهل بیت را تجدید میکنم و تازه میگردانم. حضرت رضا(ع) فرمود: سوار شو. پسر اسب را راه
انداخت و پیوسته او را راه برد و دوانید تا اینکه او را خسته و ناتوان کرد. به طوري که نالهاش بلند شد و عرض کرد: اي فرزند
رسول خدا! امروز این اسب سوار مرا خسته و دردمند نمود، یا مرا معاف بدار و یا تحمل و طاقت مرا افزون کن. پسر بچه گفت:
آنچه براي تو بهتر است که سواري دادن به مؤمن باشد آن را درخواست کن. حضرت رضا(ع) فرمودند: راست گفت، بعد براي
اسب دعا فرمودند که خدایا به او تحمل و بیشتر و توان افزونتر مرحمت فرما. اسب آرام گرفت و به راه خود ادامه داد. و چون
پسربچه از اسب پیاده شد، امام رضا(ع) به او فرمودند: از این چهارپایان که در خانهاند، یا از غلامان و کنیزان و اموالی که در خزانه
است، هرچه میخواهی درخواست کن، همانا تو مؤمن هستی و خداوند تو را در دنیا به ایمانت مشهور ساخت. پسر بچه گفت: اي
اي مؤمن! پیشنهاد کن و آنچه » : فرزند رسول خدا! آیا اجازه میدهی درخواست خود را مطرح کنم؟ امام رضا(ع) فرمودند
عرض کرد: براي من از خداوند تقیهاي «. میخواهی مطرح کن، همانا خداوند تبارك و تعالی تو را به اندیشۀ درست توفیق دهد
نیکو، شناخت حقوق برادران، و عمل کردن به آنچه شناختهام تقاضا کن. حضرت رضا(ع) فرمودند: خداوند آن را به تو عطا فرمود،
و هر آینه بهترین نشانه و زیور بندگان صالح و آنچه آبروي آنها را حفظ میکند، درخواست کردي. پینوشت: تفسیر امام
. عسکري(ع)، ص 323 ، ح 170 ؛ مجلسی، بحارالانوار، ج 75 ، ص 416 ، بحرانی، سید هاشم، مدینۀ المعاجز، ج 7، ص 100 ، ح 102
ماهترین
صفحه 30 از 64
شب از نیمه گذشته، اما خواب همچنان از چشمانم گریزان است. نسیم سحري هر از گاهی میوزد و اشکهایم را از مژه میتکاند
و بر صورتم جاري میکند. باز هم جمعهاي گذشت و باید روزها را شماره کنم تا جمعهاي دیگر از راه برسد. تاریکی، سکوت و
سینهاي پر از سوز. همصحبتی میخواهم تا اندوهم را با او واگویه کنم... غلتی میزنم و چشم در چشم ماه میدوزم. خسته به نظر
میرسد. با زبان دل، سلامش میکنم و با گوش جان میشنوم که غمناكتر از من جواب میگوید. با خود فکر میکنم، شاید از
اینکه طلوع کرده بیآنکه از فرج خبري باشد، اندوهناك است. شاید از فراق و دوري خسته شده، و مگر ماه، تفاوت بین روزهاي
هفته را میفهمد؟... پلکها را بر هم می نهم و خسته از روزهاي بیمولا، پرندة افکارم را تا فراسوي افقها پرواز میدهم... ... واقعاً
شگفتآور است. هرگز فکر نمیکردم راه به آن تاریکی و وحشتانگیزي، سرانجام به چنین منبع نور و روشنایی ختم شود، بیآنکه
خود بفهمم در هالهاي از نور قرار میگیرم. فضاي کهکشان نیز مثل نیمه شبهاي زمین بار سنگین سکوت را به دوش میکشد. ماه
با تمام وجد پیش رویم است. تکهاي ابر زیر پایم میلغزد. ماه را میگیرم تا نیفتم. اگر چه از لمس آن هیچ احساسی ندارم. نه
خوشم میآید، نه تنفر پیدا میکنم. هیچ بویی هم نمیدهد. ماه چرخ میخورد و من در حالی که بر تکه ابري سوارم، به دنبال
بهانهاي براي آغاز صحبت، شانه به شانهاش چرخ میخورم. خیلی طول نمی کشد که سکوت ممتد میان ما با نالۀ او کوتاه میشود:
و او بی آنکه «؟ ببخشید! از که حرف میزنی » : معنی حرفهایش را نمیفهمم، میپرسم «... باز هم نیامد... ناگزیر باید صبر کرد »
ماه همیشگی آسمانها و زمین، بهانۀ برقراري جهان... افسوس که باز هم باید » : نگاهم کند میرود و تنها صدایش به گوش میرسد
مات و مبهوت ماندهام. چقدر حرفهایش شبیه منتظران است. میخواهم از انتظار بپرسم، اما شاید اهل این «... بروم تا او را بیابم
حرفها نباشد. تشنهاي پیاده در بیابان و از قافله جا مانده را میمانم که از سیرابی سواره رد قافله را میپرسد. صداي ماه تکانم داد:
... اي ماه! مبادا از پاي بنشینی، ... چرخ ... تندتر... تندتر...، بگذار روزها طی شود و جمعه فرا رسد... میگویم: تو هم به جمعۀ
موعود میاندیشی؟ با تعجب نگاهم میکند: مگر تو هم منتظري؟ آري از کجا معلوم؟ خب... خب، من او را دوست دارم.
همین؟ دعا میکنم زودتر بیاید... زهرخندي میزند و بار دیگر بغضآلود به نالههایش ادامه میدهد: کی طلوع میکنی، اي
اي ماه زیبا! من هم مثل تو، حتی » : ماهترین؟ اي غروب نکردنی! تا به کی فضا را هروله کنم و زمین را در پی تو چرخ بزنم؟ گفتم
شبها خواب ندارم. مانند امشب که اشکها همدم تنهاییام هستند... خط نورانی و بلندي که به سرعت به طرفم میآمد، رشتۀ
حرفم را پاره کرد. سرم را پایین آوردم و وقتی نگاه کردم از کنار ماه عبور کرد. ترس تا مغز استخوانم را میلرزاند. به اطراف
نگریستم. فضا پر بود از موجهاي عظیم هوا و خطوط گداختهاي که پس از لحظهاي محو میشدند. ماه که وحشتم را دیده بود
گفت: آن خط روشن، تیر شهاب بود. آمده بود از فرج خبر بگیرد و به بقیه اطلاع دهد... آن موجها نیز مأمور بارانند که به صورت
باد بر ابرها میوزند. آنها نیز ناراحتند و دچار التهاب شدهاند... گفتم: مگر در دنیاي شما هم انتظار معنا دارد؟... من و همۀ
ستارگان شاید بهتر از تو مفهوم آن را درك کنیم. با خنده گفتم: مثلًا تو براي فرج چه میکنی؟ سؤالم را با سؤال دیگري جواب
داد: تو خود چه میکنی؟ براي سلامتی و تعجیل در فرجش دعا میکنم. آیا بر قلبی مرهم میگذاري، در حالی که بر آن تیغ
کشیدهاي؟ بعضی، شما زمینیها هم خوب ادعا میکنید. در حرف زدن اول و در عمل آخرید. خشم سراسر وجودم را به آتش
کشیده بود. از طرفی راست میگفت و از سویی دیگر نمیخواستم به این آسانی مقابل او، کوچک شوم. گفتم: اصلًا تو از انتظار
چه میدانی؟ مگر کسی به تو ظلم کرده. آیا خورشید جاي تو را گرفته؟ درد تو چیست که مولا را میجویی؟ ماه کمی صدایش را
بلند کرد و گفت: مگر همه باید بد باشند تا خوبترین جایی داشته باشد؟ آیا انتظار دیدن چنین کسی به خودي خود کافی نیست؟
و در حالی که به ستارگانی که در اطرافش پراکنده بودند مینگریست، ادامه داد: من با آنکه پارههاي تنم را در اطرافم میبینم و
از سلامتی آنها مطمئنم، باز هم از فاصلۀ موجود میسوزم، با خود فکر میکنم، چطور شیعیان زمینی، پیشوایشان گاه در کنارشان
هست. اما به او بیتوجهاند و شاید در طول شبانهروز، تنها در حد دعاي بعد از نماز او را یاد میکنند. تو راست میگویی، نه کسی
صفحه 31 از 64
بر صورتم سیلی زده و نه حقم را غصب کردهاند، اما فراموش نکن، من و زمین نسبتاً هم سن و سالیم. او از زمان پیدایش خود تا به
امروز و از این به بعد، هیچگاه خالی از حجت خداوند نبوده، و تنها دربارة این آخرین امام، که آمدنش به تأخیر افتاده، انتظار او را
سخت بیتاب کرده. حرفش را قطع کرده و پرسیدم: زمین به خاطر حجت خداوند، استوار است و کل آفرینش متصل به ریسمان
معصوم زمان هستند، پس زمین انتظار چه چیزي را میکشد؟ ماه نالید و گفت: سراسر بدنش را زخمهاي عفونی فرا گرفته. مگر
نمیدانی وقتی زمین از ظلم و ستم پر شود، او میآید و آن را پر از عدل و داد میکند. زمین بارها به من گفته، از زمانی که نخستین
خنجر ظلم بر پیکر هابیل فرود آمد، او به امید تحقق وعدة الهی میچرخد... آیا بدن دردمند و رنجور طبیب نمیخواهد؟ ماه
لحظاتی سکوت کرد و پس از نالۀ جانسوزي به من خیره شد و افزود: من گذشته از آنکه آمدن مهربانترین کس را انتظار
میکشم؛ او که حتی حیوانات زیر بال لطفش با هم مأنوس میشوند، دلیل دومی هم دارم و آن اینکه همواره شاهد همۀ
بیعدالتیها بودهام، و نالۀ سرزمین کربلا که تشنۀ انتقام است، صداي خونخواهی شهیدان از پس تاریخ و نواي استغاثۀ ستمدیدگان
در گوش جانم طنینانداز است. گنبد قدس که صورتش را به من کرده و بر سرانگشت هلال مرا در دست گرفته و با دیدههاي
اي ماه! سلام مرا به مهدي(ع) برسان و بگو صبر میکنم، اگرچه فرزندانم در جاي جاي آغوشم پرپر » : خونین ناله سر میدهد
گویا کوهی از بغض درگلوي ماه تلمبار شده بود، براي آنکه بحث را عوض کنم «... میشوند، اما من تا وقت معلوم صبر میکنم
پرسیدم: مگر تو جمال مولا را زیارت میکنی؟ مگر میشود او را ندیده باشم و آرام بگیرم. هر نیمهشب منتظر عبادتهاي او و
نالههایش میمانم تا سیماي اشکآلودش را رو به آسمان بلند کند و من از ماه وجودش نور بگیرم. ببینم، تو چطور؟ چند بار او را
دیدهاي؟ و وقتی سکوتم را دید ادامه داد: واقعاً عجیب است، چرا که او در زمین و کنارتان است، راه میرود، زندگی میکند و
بینتان حضور دارد. ولی نه، باید حدس میزدم. میدانی، من از این بالا بر همه چیز احاطه دارم. هیچ چیز از نگاه نافذ و کاوشگرم
مخفی نمیماند. بارها برخی از شما آدمهاي عاشق را دیدهام که شبها وقت درآمدنم، به من چشم میدوزند و خطاب به مولاي
میدانی، آنها را که میبینم میفهمم، افراد کمی موفق به دیدار «. الآن کجایی، کاش میشد روي ماه تو را ببینم » : خویش میگویند
میشوند. چرا که اگر او را دیده بودند، حتی یک بار، هیچگاه مرا که پرتویی از منبع نور جمال او هستم، به پاي مقایسه
نمیکشاندند. راستی، آیا براي تو فرقی میکند که چندم ماه طلوع کنی؟ من نیمۀ اول را خیلی دوست دارم و هر بار سعی میکنم
نقاط ضعف خود را اصلاح کنم تا چهاردهم ماه که قرص کامل میشوم، اما هرچه زمان میگذرد، از فراقش آب میشوم، آنقدر
که از من هلال باریکی باقی میماند. قدس هم مثل من، البته هنوز نمیدانم بر سر انگشت خود هلال روي مرا در دست گرفته یا
هلالی که شب یازدهم محرم سال 61 ق. پیشاپیش کاروان غریبی طلوع کرده بود... هنوز از او نپرسیدهام و نمیخواهم بپرسم... چرا
که هلال هر کدام باشد، هر دو به ظهور ماه کامل همیشگی، منتهی میشود، راستی نگفتی تو که ادعاي عاشقی میکنی چه اندازه
خود را اصلاح کردهاي؟ هنوز جوابی نداده بودم که ادامه داد: چقدر بیعیبی که اگر مولا بیاید از نگاه محبتش بهرهمند شوي؟ ...
آیا فکر نمیکنی، شمشیر عدالتش از رگهاي گردن تو نیز بگذرد... مسلمانی خود را با چه چیز به اثبات میرسانی؟... و فرضیۀ
منتظر بودنت را با کدام واژه به اثبات میرسانی؟... نکند سر جاده ایستاده باشی تا مسافر بیاید، اما سنگلاخ از سر راه برنداشته به
سویش کلوخ پرتاب کنی. اگر خون خویش را مقابل قدمهاي مبارکش نمیریزي، به آب و جاروکنهاي جاده هم خندة تمسخر
ماه که معلوم است حالش دگرگون «؟ چه باید کرد » : نزن... ماه میرود و میگوید و مرا با سخنانش به شک مینشاند... میگویم
شده و در زمین دنبال گمشدهاي میگردد، گفت: آماده باش و دیگران را آماده کن. از ناپاکیها فاصله بگیر و بیش از پیش خود
را به مولا، شبیه کن. نگو کو تا بیاید، او در حرکت است، راه پر از سختی و دستانداز است... و رفته رفته صدایش در فضا گم
میشود... ماه خم شد و به نقطهاي چشم دوخت. گفتم: چه شده؟ آنجا چه خبر است؟ پاسخم را نداد، نالهام بلند شد: با تو هستم،
کمی بیشتر بگو، آن لحظهاي که رویش را زیارت میکنی چه حالی داري؟ ماه که از پرتوافکنی دست کشیده بود و چشم از زمین
صفحه 32 از 64
تلاش » : برنمیداشت، آهسته گفت: صحنهاي که انتظارش را میکشیدم، مقابلم قرار گرفته... وقتی براي تماشا سرك کشیدم، گفت
بیفایده است، تو در زمین و کنار او هستی اما بینصیب، آیا میخواهی از این فاصله...؟ برگرد... دیگر بس است، آنچه گفتنی بود
بیان شد... برو و بدان تمام خوشی و راحتی من، زمانی است که او بیاید و من و خورشید و همۀ کهکشانها و تیرهاي شهاب به امر
خداوند در خدمت او باشیم. تکههاي ابر از هر طرف گرد ماه جمع شدند. چون دخترکانی که دور عروس را گرفته و از روزنهاي به
بهترین داماد خیره شدهاند... و من از فراز آسمانها سقوط میکنم... تاریکی... و ماه بزرگ هر لحظه در نظرم کوچک، کوچک و
أین الأقمار » : کوچکتر میشود... از این پهلو به آن پهلو میشوم. چشمانم را باز میکنم و چشم در چشم ماه میدوزم و میگویم
«... المنیرة
سلام بر ت
و ... و آسمان کبود بود. ستارهها به رقص خون درآمدند. کسی نگفت: عاشقان مرگ! صبحتان بخیر! چقدر حرف، میان سر، و
نیزههاي آتشین، میان ترد ساقهها و برگها، و بارش همیشه تگرگها. میان هر چه آتش است و هر چه سر. میان آنکه مینوشت:
سه روز رفت و هیچ کس به جز خدا غزل نخواند ?...سلام! سلام بر تو که در فصل باران، باریدي، با قطراتی از « عشق و سرنوشت »
هل من ناصر » آتش؛ و سلام بر تو که آیت عشق را در وجود او یافتی و جان را فداي معشوق ساختی. سلام بر تو که ترنّم نالۀ
باغهاي غیرت و رشادت و ایثار را در وجودت پرورانده و چشمهسار عشق را در اعماق وجودت جوشانده و اما تو ،« ینصرنی
ي آن که در عاشورا محبوب دلها شد و محبت حسین را سرلوحۀ دل خویش قرار داد. اما از « حبیب » کیستی؟ خواستم بگویم تو
را فراموش کرد؟ پس « حرّ » شرم کردم پس تو زهیري. همان که در عاشورا چون زهرهاي درخشید.ولی مگر میتوان حماسۀ « زهیر »
تو حرّي، همو که حریّت را از لگدمال شدن زیر پاي لشگریان سیاهی رهایی بخشید. آري! خواستم بگویم تو حرّي، اما رشادت
را فراموش « قاسم » یعنی مقیاس شهادت. ولی مگر میتوان ایثار ،« قیس » . قیس، قلم را بر دستان من خشکاند، پس تو قیس هستی
کرد؟ پس تو قاسمی، همو که قسمی از شهادت را نصیب خود ساخت. آري! خواستم بگویم تو قاسمی! اما دستان بریده و چشمان
به یادم آمد. پس تو عباسی! یگانه علمدار عشق، دلاوري که با نثار جان خود به پاي حسین، علیهالسلام؛ حق « عباس » خونبار
برادري را ادا کرد. آري! خواستم بگویم تو عباسی ولی علم ظلم بر سرزمین حنجرة علی اصغر مرا شرمسار کرد. پس تو علی
را از یاد برد!؟ آري! تو علی اکبري! ولی باز هم نه! پس « علی اکبر » اصغري! آن خردسال دلاور، اما چگونه میتوان جسم لگدکوب
تو کیستی؟ تو 72 ستاره، در آسمان ایمانی. 72 ستاره که روح عشق به حسین، علیهالسلام، آنها را یکی کرده. پس سلام بر تو اي
ماه تابان! پس اي تو! سلامم را نثارت میکنم. تا جهان باقی است و تا شب و روز برپاست. پینوشت ?: از شعر سید محمد علی
. موسوي، مجله اهل قلم، شماره 3
ساقههاي نیاز
مهدي جان! اي کاش میدانستم چشمان پاك کدامین خاك حضور سبز تو را به تماشا نشسته است و بر نرمی قدمهایت بوسه
میزند. مولاي من! اي کاش میدانستم کدامین سرزمین غریب با وجود نازنین تو آشنایی دارد و آغوش خویش را براي
مهربانیهایت گشوده است. یابن الحسن! سخت است براي من که سایۀ تمام مردم از میان کوچۀ نگاهم بگذرد، اما پنجره چشمانم
به روي خورشید زیباي تو بسته باشد و باغ دلم از بهار صدایت بینصیب بماند. اي یوسف دور از وطن! سخت است براي من که از
اشک فراقت، بیطاقت شوم، در حالی که مردمان یاد تو را از خاطر برده باشند. اي فرزند ماههاي تابان! عمري است که به انتظار
طلوع تو در ساحل حسرت نشستهایم. قلبهاي تشنۀ ما به اشتیاق ظهور تو میتپد و کبوتران دعا، قنوت دستهایمان را رو به دریاي
صفحه 33 از 64
خدا میبرند. کی میشود که موج صداي گرم تو برخیزد و زلال قطرههاي ناب تو سیرابمان کند؟ اي آرزوي مشتاقان! کی میشود
که آسمان دلهایمان از نسیم صبحگاهی سلام تو معطر شود و شب چشمانمان به جمال ماه تابان تو روشن گردد؟ اي امید منتظران!
کی میشود که ذوالفقار تو برگردن دشنمنان و منکران حق بنشیند و پرچم عدل و دادگريات بر فراز شهر و دیار مؤمنان سایه
افکند؟ یا صاحبالزمان! آیا میشود که درحرم امن تو اجازه ورود بیابیم و پروانهوار گرد کعبۀ وجود مقدست طواف کنیم؟ 1 دعاي
ندبه از جمله دعاهاي ارزندهاي است که امام جعفر صادق(ع) به دوستان و شیعیان تعلیم داده و به آنان امر فرموده که این دعا را در
اعیاد چهارگانه؛ یعنی عید فطر، عید قربان، عید غدیر و عید جمعه بخوانند و به ما سفارش فرموده که در عصر غیبت با این دعا با
محبوب و مولاي خود راز دل گوییم و تجدید عهد کنیم. دعاي ندبه، مجموعۀ کاملی از عقاید شیعیان است که در آن توحید،
نبوت انبیا و پیامبر اکرم(ص)، ولایت امیرالمؤمنین علی(ع) و فتنههاي پس از پیامبر ذکر شده و سپس با زیباترین و پرسوزترین
واژهها، دلهاي عاشق را به مناجات با امام زمان(ع) و دعا براي تعجیل در ظهور ایشان فرا میخواند. این دعا، ندبه و نالۀ منتظران و
. شیفتگانی است که بر مظلومیت ائمه معصومین(ع) اشک میریزند و در فراق امام عصر خویش، بیتابی میکنند. پینوشت 1
مفاتیحالجنان، دعاي ندبه.
نسیم
ست، خورشید به او میخندد. آن مرد که آمد، عشق آمد، مهر آمد، و... صبح آمد. پرستوي جانم، « هوا » شکوفه نوجوانی که سر به
بوي بهار را زودتر از من فهمیده است. از خدا که قهر کردم، بوسۀ داغ شیطان بر پیشانیام نشست. یک قلب نوساز، و سند دست
براي دوست است. از خواب که برخاست، از کنج شرقی « تشنگی » ، ترین لحظۀ عمر « آبی » . اول، با کمترین قیمت به فروش میرسد
وجودش خورشید طلوع کرد. کاش باز آیی مثل باران بیریا و سادهاي چون دعا، مهمان هر سجادهاي باز هم میآیی از یک راه
دور شهر را پر میکنی از عطر و نور سبز میرویی میان قلبها عطر گلها را تو میبخشی به ما چشم خواب آلوده را تر میکنی
غصهها را زود پرپر میکنی میشوي همصحبت پروانهها مینشانی عشق را در خانهها با تهیدستان محبت میکنی شادمانی را تو
قسمت میکنی پیشوازت ماه میآید ز اوج نور میریزد به پایت موج موج انتظارت همدم دیرین ماست حرفهایت صحبت شیرین
ماست زودتر اي کاش بازآیی ز راه گل میکنی چون ماه در باغ نگاه رابعه راد غزل انتظار نگذار مردابی شویم اي روح دریایی ما
را ببر با جذبههاي موجی تماشایی دیگر دلم سیر است از دلهاي پا در خاك دیگر دلم سیر است دلهاي دنیایی حتی بهاران بوي
غربت میدهد اینجا؛ دور از تو میخوانند گلها، شعر تنهایی خورشید من! لطفی کم برخیزد دلم از خاك صبحی که میخواهی
نقاب از چهره بگشایی سرشار خواهد شد زمین از مهربانیها لبریز خواهد شد جان از عشق و زیبایی با بارش دست تو در آدینۀ
موعود از برق چشمان تو در آن صبح رویایی رضا معتمد دستهاي سبز دعا! ... آقا جان! دیري است که پرندة زخمی دلهامان
پرواز را تمنا میکند. آخر چقدر دلهامان تاب دوريات را دارد، دستهاي سبز دعا را بنگر که در آسمان آبی، انتظار آمدنت را
مهدي رمضانی متین مهدي جان! عدالت در انتظار قدوم مبارك «! خدا کند که بیایی » : میکشد. ما دست به دعا برداشتهایم که
توست. فاطمه محرابیان با یاد تو میخندم، تا روزي با آمدنت، اشکی از شوق، نثار گونههایم کنم. زهرا خنافره در کوچههاي
تاریک عشقم، به دنبال روزنهاي، به دنبال سایهاي از تو میگردم مهدیه سالاري زندگی را با وجود تو روشن و پاك میبینم. آبی
مثل آسمان، آفتابی مثل خورشید و نقرهاي مثل ساحل دریا! طیبه کامرانی مهدي خواهد آمد و ما زندگی تازهاي را آغاز خواهیم
نمود و معناي حقیقی عشق را خواهیم فهمید. وقتی که بیایی شعرهاي انتظار همه به تو اقتدا خواهند کرد. فاطمه رحیمیان
مباهله
صفحه 34 از 64
مدینه اولین باري است که میهمانانی چنین غریبه را به خود میبیند. کاروانی متشکل از شصت میهمان ناآشنا که لباسهاي بلند
مشکی پوشیدهاند، به گردنشان صلیب آویختهاند، کلاههاي جواهرنشان بر سر گذاشتهاند، زنجیرهاي طلا به کمر بستهاند و انواع و
اقسام طلا و جواهرات را بر لباسهاي خود نصب کردهاند. وقتی این شصت نفر براي دیدار با پیامبر، وارد مسجد میشوند، همه با
حیرت و تعجب به آنها نگاه میکنند. اما پیامبر بیاعتنا از کنار آنان میگذرد و از مسجد بیرون میرود هم هیأت میهمانان و هم
مسلمانان، از این رفتار پیامبر، غرق در تعجب و شگفتی میشوند. مسلمانان تا کنون ندیدهاند که پیامبر مهربانشان به میهمانان
بیتوجهی کند به همین دلیل، وقتی سرپرست هیأت مسیحی علت بیاعتنایی پیامبر را سؤال میکند، هیچ کدام از مسلمانان پاسخی
براي گفتن پیدا نمیکنند. تنها راهی که به نظر میرسد، این است که علت این رفتار پیامبر را از حضرت علی بپرسند، چرا که او
نزدیکترین فرد به پیامبر و آگاهترین، نسبت به دین و سیره و سنت اوست. مشکل، مثل همیشه به دست علی حل میشود. پاسخ او
پیامبر با تجملات و تشریفات، میانهاي ندارند؛ اگر میخواهید مورد توجه و استقبال پیامبر قرار بگیرید، باید این » : این است که
این رفتار پیامبر، هیأت میهمان را به یاد «. طلاجات و جواهرات و تجملات را فروبگذارید و با هیأتی ساده، به حضور ایشان برسید
پیامبرشان، حضرت مسیحی میاندازد که خود با نهایت سادگی میزیست و پیروانش را نیز به رعایت سادگی سفارش میکرد. آنان
از این که میبینند، در رفتار و کردار، این همه از پیامبرشان فاصله گرفتهاند، احساس شرمساري میکنند. میهمانان مسیحی وقتی
جواهرات و تجملات خود را کنار میگذارند و با هیأتی ساده وارد مسجد میشوند، پیامبر از جاي برمیخیزد و به گرمی از آنان
استقبال میکند. شصت دانشمند مسیحی، دور تا دور پیامبر مینشینند و پیامبر به یکایک آنها خوشامد میگوید، در میان این شصت
نیز به چشم میخورند. پیداست « شرحبیل » اسقف بزرگ نجران و « ابوحارثه » ، نفر، که همه از پیران و بزرگان مسیحی نجران هستند
که سرپرستی هیأت را ابوحارثه اسقف بزرگ نجران، بر عهده دارد. او نگاهی به شرحبیل و دیگر همراهان خود میاندازد و با پیامبر
پیامبر .« چندي پیش نامهاي از شما به دست ما رسید، آمدیم تا از نزدیک، حرفهاي شما را بشنویم » : شروع به سخن گفتن میکند
و براي معرفی اسلام، آیاتی از قرآن را برایشان .« آنچه من از شما خواستهام، پذیرش اسلام و پرستش خداي یگانه است » : میفرماید
اگر منظور از پذیرش اسلام، ایمان به خداست، ما قبلًا به خدا ایمان آوردهایم و به احکام او » : میخواند. اسقف اعظم پاسخ میدهد
پذیرش اسلام، علایمی دارد که با آنچه شما معتقدید و انجام میدهید، سازگاري ندارد. شما براي » : پیامبر میفرماید «. عمل میکنیم
اسقف براي لحظاتی «. خدا فرزند قائلید و مسیح را خدا میدانید، در حالی که این اعتقاد، با پرستش خداي یگانه متفاوت است
سکوت میکند و در ذهن دنبال پاسخی مناسب میگردد. یکی دیگر از بزرگان مسیحی که اسقف را درمانده در جواب میبیند، به
مسیح به این دلیل فرزند خداست که مادر او مریم، بدون این که با کسی ازدواج کند، او را به » : یارياش میآید و پاسخ میدهد
پیامبر لحظهاي سکوت میکند. ناگهان فرشته وحی نازل میشود و پاسخ «. دنیا آورد. این نشان میدهد که او باید خداي جهان باشد
وضع حضرت عیسی در » : این کلام را از جانب خداوند براي پیامبر میآورد. پیامبر بلافاصله پیام خداوند را براي آنان بازگو میکند
اگر نداشتن پدر » 1 و توضیح میدهد که «... پیشگاه خداوند، همانند حضرت آدم است که او را به قدرت خود از خاك آفرید
دلالت بر خدایی کند، حضرت آدم که نه پدر داشت و نه مادر، بیشتر شایسته مقام خدایی است. در حالی که چنین نیست و هر دو
لحظات به کندي میگذرد، همه سرها را به زیر میاندازند و به فکر فرو میروند. هیچ یک از «. بنده و مخلوق خداوند هستند
شصت دانشمند مسیحی، پاسخی براي این کلام پیدا نمیکنند. لحظات به کندي میگذرد؛ دانشمندان یکی یکی سرهایشان را بلند
میکنند و در انتظار شنیدن پاسخ به یکدیگر نگاه میکنند، به اسقف اعظم، به شرحبیل؛ اما... سکوت محض. عاقبت اسقف اعظم به
ما قانع نشدیم. تنها راهی که براي اثبات حقیقت باقی میماند، این است که با هم مباهله کنیم. یعنی ما و شما دست » : حرف میآید
پیامبر لحظهاي میماند. تعجب «. به دعا برداریم و از خداوند بخواهیم که هر کس خلاف میگوید به عذاب خداوند گرفتار شود
میکند از اینکه اینان این استدلال روشن را نمیپذیرند و مقاومت میکنند. مسیحیان چشم به دهان پیامبر میدوزند تا پاسخ او را
صفحه 35 از 64
هر کس پس از روشن شدن » : بشنوند. در این حال، باز فرشته وحی فرود میآید و پیام خداوند را به پیامبر میرساند. پیام این است
حقیقت، با تو به انکار و مجادله برخیزد، [به مباهله دعوتش کن] بگو بیایید، شما فرزندانتان را بیاورید و ما هم فرزندانمان، شما
زنانتان را بیاورید و ما هم زنانمان. شما جانهایتان را بیاورید و ما هم جانهایمان، سپس با تضرع به درگاه خدا رویم و لعنت او را
2 پیامبر پس از انتقال پیام خداوند به آنان، اعلام میکند که من براي مباهله آمادهام. دانشمندان مسیحی «. بر دروغگویان طلب کنیم
به هم نگاه میکنند، پیداست که برخی از این پیشنهاد اسقف رضایتمند نیستند، اما انگار چارهاي نیست. زمان مراسم مباهله، صبح
روز بعد و مکان آن صحراي بیرون مدینه تعیین میشود. دانشمندان مسیحی موقتاً با پیامبر خداحافظی میکنند و به اقامتگاه خود
باز میگردند تا براي مراسم مباهله آماده شوند. صبح است، شصت دانشمند مسیحی در بیرون مدینه ایستادهاند و چشم به دروازه
مدینه دوختهاند تا محمد با لشکري از یاران خود، از شهر خارج شود و در مراسم مباهله حضور پیدا کند. تعداد زیادي از مسلمانان
نیز در کنار دروازه شهر و در اطراف مسیحیان و در طول مسیر صف کشیدهاند تا بینندة این مراسم بینظیر و بیسابقه باشند. نفسها
در سینه حبس شده و همه چشمها به دروازه مدینه خیره شده است. لحظات انتظار سپري میشود و پیامبر در حالی که حسین را در
آغوش دارد و دست حسن را در دست، از دروازه مدینه خارج میشود. پشت سر او تنها یک مرد و زن دیده میشوند. این مرد علی
است و این زن فاطمه. تعجب و حیرت، همراه با نگرانی و وحشت بر دل مسیحیان سایه میافکند. شرحبیل به اسقف میگوید: نگاه
همین نشان » : کن. او فقط دختر، داماد و دو نوة خود را به همراه آورده است. اسقف که صدایش از التهاب میلرزد، میگوید
حقانیت است. به جاي این که لشکري را براي مباهله بیاورد، فقط عزیزان و نزدیکان خود را آورده است، پیداست به حقانیت
دیروز محمد گفت که فرزندانمان و » : شرحبیل میگوید «. دعوت خود مطمئن است که عزیزترین کسانش را سپر بلا ساخته است
آري، علی براي محمد از جان عزیزتر است. در » «. زنانمان و جانهایمان. پیداست که علی را به عنوان جان خود همراه آورده است
در این حال، چندین نفر از مسیحیان خود را به اسقف «... کتابهاي قدیمی ما، نام او به عنوان وصی و جانشین او آمده است
«. ما به این مباهله تن نمیدهیم. چرا که عذاب خدا را براي خود حتمی میشماریم » : میرسانند و با نگرانی و اضطراب میگویند
کمکم تشویش و ولوله در میان «. مباهله مصلحت نیست. چه بسا عذاب، همه مسیحیان را در بر بگیرد » : چند نفر دیگر ادامه میدهند
تمام دانشمندان مسیحی میافتد و همه تلاش میکنند که به نحوي اسقف را از انجام این مباهله بازدارند. اسقف به بالاي سنگی
من معتقدم » : میرود، به اشاره دست، همه را آرام میکند و در حالی که چانه و موهاي سپید ریشش از التهاب میلرزد، میگوید
که مباهله صلاح نیست. این پنج چهره نورانی که من میبینم، اگر دست به دعا بردارند، کوهها را از زمین میکنند، در صورت
اسقف از سنگ پایین میآید و با دست و «. وقوع مباهله، نابودي ما حتمی است و چه بسا عذاب، همه مسیحیان جهان را در بر بگیرد
پاي لرزان و مرتعش، خود را به پیامبر میرساند. بقیه نیز دنبال او روانه میشوند. اسقف در مقابل پیامبر، با خضوع و تواضع، سرش
پیامبر با بزرگواري و مهربانی، «. ما را از مباهله معاف کنید. هر شرطی که داشته باشید، قبول میکنیم » : را به زیر میافکند و میگوید
انصرافشان را از مباهله میپذیرد و میپذیرد که به ازاي پرداخت مالیات، از جان و مال آنان و مردم نجران، در مقابل دشمنان،
محافظت کند. خبر این واقعه، به سرعت در میان مسیحیان نجران و دیگر مناطق پخش میشود و مسیحیان حقیقتجو را به مدینۀ
إنّ مثل عیسی عندالله کمثل آدم خلقه من تراب ثم قال له » .1 . پیامبر سوق میدهد. پینوشتها ?: برگرفته از مجلۀ بشارت، شماره 1
فمن حاجک فیه من بعد ما جاءك من العلم، فقل تعالوا ندع أبناءنا و أبناءکم و نساءنا و » .2 . آل عمران ( 3)، آیۀ 59 .« کن فیکون
آل عمران ( 3)، آیه 61 .« نساءکم و أنفسنا و أنفسکم ثم نبتهل فنجعل لعنتالله علی الکاذبین
سنت هاي نیکو
داستان ازدواج آیت الله سیّد محمّد حسن نجفی قوچانی معروف به آقا نجفی قوچانی در ابتداي امر نام آقانجفی قوچانی نام
صفحه 36 از 64
به میان میآید، آن وقت چهرة این « سرنوشت ارواح پس از مرگ » یا « سیاحت غرب » ناشناختهاي به نظر میآید، ولی وقتی که نام
عالمِ دانشور به عنوان نویسندة این کتاب، از غبارِ غربت زدوده میشود. همچنین او با نوشتن کتاب سیاحت شرق علاوه بر شرح حال
خود، چگونگی زندگی طلبگی و وضع اجتماعی آن زمان (حدود 1310 تا 1338 هجري قمري) را در قوچان، مشهد، اصفهان و
نجف را با بیانی ساده و شیرین نگاشته است. ما در اینجا داستان ازدواج او را با زبان خودش (البته با تلخیص و ویرایش) از کتاب
سیاحت شرق نقل میکنیم: در نیمۀ ماه رجب سال 1325 قمري، مطابق مرسوم همه ساله جهت زیارت سیّدالشهداء(ع) از نجف
فلانی! اگر زن میخواهی، مثل همیشه » : راهی کربلا شدم. در میان صحنِ امام حسین(ع)، یکی از رفقاي خراسانی مرا دید و گفت
که زیارت حبیببن مظاهر را میخوانی، بعد از آن دو رکعت نماز و یک سورةیاسین به نیت هدیۀ به روح حبیب بخوان و بعد از
همین طور است که میگویم، تجربه » : گفت «! آن حاجت خود را بخواه؛ که به زیارتی دیگر نمیآیی، الا آن که ازدواج کرده باشی
حبیب! من زنی میخواهم که با او به خوبی و » : القصه! من رفتم همین کار را کردم. ولی وقت حاجت خواستن گفتم .« شده است
خوشی زندگانی کنم. حال مرا بسنج، که من ازعهدة مخارج خود برنمیآیم، تا چه رسد به زن و بچه که حقیقتاً جهنم دنیاست. یا
حبیب! خوب چشمهایت را باز کن که من گاهی بیشام و ناهار ماندهام و رو نداشتهام که از رفقا پول قرض کنم؛ با زن و بچه
ممکن نیست که به بیغذایی صبر کنم و قرض خواستن هم از کوه احد براي من سنگینتر است. حاجت من فقط زن گرفتن نیست
بلکه با زندگانی متعارف به حال خود که زیاد از طرف زن و خرجی او در سختی نباشم و در خجالت هم نیفتم. این هم تا نیمۀ
شعبان یعنی یک ماه دیگر هم که من دوباره از نجف براي زیارت میآیم، باید درست بشود، چنانچه اینطور زن گرفتن از دست تو
فرداي آن روز به نجف بازگشتم و مانند .« برنمیآید، یک قدم هم راضی نیستم براي من برداري و قوز بالاي قوز بسازي! والسّلام
سابق مشغول درس و بحث شدم و آن مطلب هم از یادم رفت. ده روز بعد، شب عید مبعث از حرم امیرالمؤمنین(ع) خارج میشدم
که دو نفر از رفقاي خراسانی که در میان صحن نشسته بودند، مرا صدا زدند. رفتم کنار آنها نشستم. یکی از آنها عیالی از کربلا
زن گرفتن چیزي » : گفت «؟ مگر تو مرا نمیشناسی؟ من با چه چیزم زن بگیرم » : گفتم «؟ چرا زن نمیگیري » : گرفته بود، به من گفت
یعنی چه! چنین چیزي » : گفتم .« نمیخواهد و تفاوتی هم در خرج پیدا نمیشود. من سالهاست که زن گرفتهام و تجربه نمودهام
اولًا: توسالهاست که » : او هم شروع کرد با دلایل به اثبات این مطلب که تفاوت در خرجی پیدا نمیشود او گفت «! ممکن نیست
سهمیۀ نان آخوند خراسانی را نمیگیري. بر عهدة من که سهمیۀ تو را وصل کنم؛ ثانیاً: آن خرجی که تو خرج مهمان در ایام
مجردي میکنی (چون من رفقا را زیاد مهمان میکردم) خرج زن میکنی. تنها تفاوتی که در خرج میشود، 15 تومان کرایه خانه
اگر تفاوت فقط پانزده تومان در سال است که خیلی دیر شده است. همین الان » : گفتم .« در سال است که باید به طریقی جبران کنی
گفت: خویشان کربلایی من فعلاً به زیارت آمدهاند و در منزل ما هستند. خانوادة خوب و نجیبی .« برخیز براي من زن پیدا کن
او رفت که مقدمات .« کار دیر شده را زود انجام بده » : گفتم .« هستند. دختر خوبی هم دارند، اگر اجازه دهی من خواستگاري کنم
کار را انجام دهد. خواستگاري هم صورت گرفت ولی خانوادة دختر موافقت نکردند، ولی با توسل به حضرت علی(ع) 1 و
تفضلات الهی نتیجه داد. در نیمۀ شعبان (همان موعد مقرر با حبیببن مظاهر) که براي زیارت از نجف به کربلا رفته بودم، همان
واسطه دوباره از آنها خواستگاري کرد و موافقتشان را جلب کرد. همان روز عصر مراسم عقد برگزار شد. مهریه هم 200 تومان
پول مقرر شد. به این صورت که 125 تومان نقد و 75 تومان نسیه که بعداً ادا شود. از 125 تومان نقد، خود پدر زن مبلغ 100 تومان
در نزد » : آن را از بابت سهم امام پرداخت و فقط 25 تومان باقی ماند. از مراسم عقد که خارج شدم، یکی از دوستانم را دیدم. گفت
آیتالله حاج شیخ عبدالله مازندرانی مقداري پول هست که موقوف است براي هر سیدي که تازه داماد شود، 15 تومان به او کمک
.« حالا که در این دیار غربت آن شیخ واسطه، پدر من شده، تو هم برو مادرِ من باش » : گفتم .« کند. من میروم آن را براي تو بگیرم
شب به زیارت امام حسین(ع) و حضرت ابوالفضل(ع) رفتیم. صبح، شیخِ مادر 15 تومان را آورد. داد به شیخِ پدر که آن را به
صفحه 37 از 64
خانوادة دختر تحویل دهد و بگوید: فقط 10 تومان باقی را به خانوادة دختر تحویل دهد و بگوید: فقط 10 تومان باقی مانده که آن
به این زودي » : هم امروز و فردا میدهم و پس از آن عروسی انجام شود. شیخ پدر و شیخ مادر هر دو با من مخالفت کردند و گفتند
نمیشود عروسی انجام شود و صلاح تو هم نیست. چون دخترهر چه در خانۀ پدر و ماردش بماند، جهیزیۀ بهتري تهیه میکند و
مگر من بناي تجارت و طمع به مال زن دارم که این » : گفتم .« لااقل یک و نیم ماه یعنی تا آخر ماه مبارك رمضان طول میکشد
تو که این قدر طالب زن نبودي! تو که مدعی بودي نفس » : گفتند .« وعدهها را به من میدهید. من زن گرفتهام و هرگز صبر نمیکنم
را کشتهاي! حال چرا صبر نمیکنی؟ بالاخره باید یکی دو قطعه لباس براي خودش و براي تو بدوزد. این اندازه که از واجبات
عروسی است. براي این کارهاي لازم به کمتر از یک ماه که نیمۀ ماه رمضان باشد، نمیشود. به آنها میگوییم: نیمۀ ماه مبارك
این اندازه خوب و » : گفتم .« آماده باشند، که از نجف میآییم، هم ده تومان باقی مانده را میدهیم و هم عروسی را برگزار میکنیم
همان روز به نجف باز گشتیم. کسی مثل من که خرج یک سالش در ایام مجردي کلًا 38 تومان بود، یعنی .« عین عدالت است
ماهی حدوداً 3 تومان و 2 ریال، بعد از اینکه به نجف باز گشتیم، باران پول بود که بر من شروع به باریدن گرفت؛ بیست و پنج
تومان توسط آخوند خراسانی، پانزده تومان نیز باز توسط آخوند خراسانی به مناسبتی دیگر، 2 مجموعاً چهل تومان. از جاهاي دیگر
مانند بعضی از شاگردانم که فرزندان اشخاصی ثروتمند بودند، تا حدود بیست تومان جمع شد. یعنی پول هزینۀ پنج سال زندگی
مجردي من. اینجا بود که یاد آیۀ شریفۀ و انکحوا الأیمی منکم... إن یکونوا فقرآء یغنهم الله من فضله والله واسع علیم؛ 3 بی همسران
خود را همسر دهید... اگر تنگدستند، خداوند آنان را از فضل خویش بینیاز خواهد کرد و خدا گشایشگر داناست. افتادم و شکر
اي کاش زودتر زن میگرفتم. اگر همین طور پیش برود، زن گرفتن عجب عالَمی » : باري تعالی را به جاي آوردم. با خود میگفتم
خلاصه! نیمۀ ماه مبارك رمضان با شیخ پدر و شیخ مادر که هر کدام خانوادههایشان را نیز به همراه خود آورده بودند، به .« دارد
کربلا رفتیم. به دلیل این که نوزدهم و بیست و یکم ماه رمضان ایام شهادت حضرت علی(ع) بود، مراسم عروسی را تا بیست و سوم
ماه به تأخیر انداختیم. بعد از اتمام ماه رمضان، همراه جهازیه، همسرم را نیز به نجف آوردیم و به این ترتیب زندگی متأهلی بنده
آغاز شد. 3 پینوشتها: 1. داستان این توسل هم داستان شیرین و جالبی است که ما به دلیل رعایت اختصار نقل نکردیم، براي
. اطلاع به کتاب سیاحت شرق رجوع کنید. 2. براي اطلاع از چگونگی پرداخت این مبالغ، به کتاب سیاحت شرق رجوع کنید. 3
. سورة نور ( 24 )، آیۀ 32
گلبانک
کرامات نورانی هلا روز و شب فانی چشم تو دلم شد چراغانی چشم تو به مهمان، شراب عطش میدهد شگفت است مهمانی چشم
تو بنا را بر اصل خماري نهاد ز روز ازل بانی چشم تو پر از مثنويهاي رندانه است شب شعر عرفانی چشم تو تویی قطب روحانی
جان من منم سالک فانی چشم تو دلم نیمه شبها قدم میزند در آفاق بارانی چشم تو شفا میدهد آشکارا به دل اشارات پنهانی
چشم تو هلا توشهي راه دریا دلان مفاهیم طوفانی چشم تو مرا جذب آیین آیینه کرد کرامات نورانی چشم تو از این پس مرید نگاه
توام به آیات قرآنی چشم تو سید حسن حسینی آیۀ حُسن سراغ ما تو بیا اي بهار جاویدم که از فراق تو سردي گرفته امیدم نمیتوان
ز دو چشمت نخواند آیۀ حُسن ملازم است نگاهت براي خورشیدم زمان هجرت تو سال و ماه نشناسد سفید مویی من یک نشان ز
تبعیدم من آن سکوت غریبانه را چه چاره کنم سکوت کردم و گفتم تراست تقلیدم تویی ستاره، تویی ماه، هم تویی خورشید منم
چو ذره که بیانتهاست تصعیدم یگانگی کن و یکرنگی اي تضاد تناسب تقارب تو رساند مرا به توحیدم تمام لحظۀ رنگین در
انکسار شفق بود گذشت تاري شبها گریخت تهدیدم بیا تو اي همه مهر و وفا کجایی تو رقیب میشکند اقتدار تأییدم بخوان به
محفل جانان به یک اشاره مرا که آن اشاره برون آورد ز تردیدم محمد شکوهی زنگانی (زنجان) عطش دیدار در عطش دیدارت
صفحه 38 از 64
ثانیهها را میشمارم تو در کجاي این سرزمین ایستادهاي، کاش صدایم به گوش باد میرسید! به انتظارت نشستهام، در کوچههاي
فراموشی! انتظار نقرهایم کی به پایان خواهد آمد؟ تو از فراسوي کبودي آسمان میآیی و من منور خواهم شد از درخشش
وجودت. زمان فراقت چه دیر میگذرد! فاطمه نوروزیان هر کسی مطلوب و معشوقی گرفت یا امام العصر ما زان توایم بندة انعام و
احسان توایم برنمیداریم سر از خاك درت تا ابد بر عهد و پیمان توایم در صراط مستقیم بندگی پیرو ارشاد و برهان توایم پُر شود
از فتنه، گر روي زمین بیم نَبوَد چون غلامان توایم پیشۀ ما عشق و شوق کوي تو است چاکرانه سر به فرمان توایم هر کسی مطلوب و
معشوقی گرفت ما گرفتار و پریشان توایم هر کسی را علت و بیماري است ما همه بیمار هجران توایم دردمندانیم از سوز فراق
جملگی محتاج درمان توایم مُلک دنیاگر همه از آنِ ما است ریزهخواران سَر خوان توایم ور چو خورشیدیم بر اوج سپهر ذرهاي از
بگو با وجد و شوق یا ولیّ عصر ما زان توایم آیتالله العظمی لطفالله صافی گلپایگانی « لطفی صافی » مهر رخشان توایم
مسجد جمکران، کانون هدایت
حضرت آیتالله مکارم شیرازي در پاسخ به استفتاي جمعی از مؤمنین درباره مسجد جمکران، تصریح کردند: مسجد جمکران این
استعداد را دارد که تبدیل به یک قطب فرهنگی فعال براي خنثی کردن شبیخون فرهنگی دشمنان اسلام و اهل بیت(ع) مخصوصاً
براي جوانان گردد. متن استفتاء و پاسخ مشروح معظمله که در زیر آمده است، تقدیم میگردد: سؤال: حضرت عالی سابقاً در
معرفی مسجد جمکران مطالب ارزندهاي فرمودهاید، خیل عاشقان امام زمان(ع)، مصرانه درخواست دارند، معرفی جامعتر و بیشتري
درباره این کانون بزرگ دینی بفرمایید تا هرگونه ابهام و وسوسه ناآگاهان را برطرف سازد. جواب: لازم میدانم قبل از ورود به
اصل بحث مقدمه کوتاهی عرض کنم و آن این که مسجد جمکران از مواهب الهی بر جهان شیعی است. کانونی است بسیار
مبارك که عاشقان حضرت مهدي(ع) مخصوصاً جوانان پاکباز را از دور و نزدیک به سوي خود جذب کرده و میکند. هنگامی که
به این خانه خدا توبهکنان و ثناگویان وارد میشوند، همه چیز را جز خدا و ولیّ او یعنی حضرت مهدي(ع) فراموش میکنند.
مشاهده حالات این جوانان به هنگام راز و نیاز خالصانه با خدا و حجت او در این مکان مقدس، انسان را به یاد زوار خانه خدا در
سرزمین عرفات میاندازد که با کولهباري از اندوه و غم به آنجا میآیند و باصفا، پاکی، امید و عشق به زندگی باز میگردند. ما به
بعضی از رؤساي محترم دانشگاهها پیشنهاد کردیم در این جا زائر سراي عیظم بسازند و در شبهاي جمعه یا چهارشنبه، اساتید
دانشگاه و دانشجویان عزیز را به نوبت این جا بیاورند. مطمئن باشید در برابر سیل تهاجم فرهنگی دشمن آنها را بمیه میکند. به هر
حال مسجد جمکران این استعداد را دارد که تبدیل به یک قطب فرهنگی فعال براي خنثی کردن شبیخون فرهنگی دشمنان اسلام و
اهل بیت(ع) مخصوصاً براي جوانان گردد، علاوه بر برکات مادي و معنوي که زائران پیوسته از آن میگیرند. تنها مشکل مهمی که
این مسجد دارد این است که امکانات آن، جوابگوي سیل عاشقان حضرت مهدي(ع) نیست، زیرا استقبال زائران عزیز بیش از حدّ
انتظار است و باید با کمکهاي مردمی و کمک دولت جمهوري اسلامی، برنامهریزي شود تا وسایل آسایش زوار محترم فراهم
گردد، و همه با خاطره خوبی از این کانون عبادت و اخلاص بازگردند. و اما در مورد مسجد، سه نکته شایان ذکر است: 1. از نظر
علمی و تاریخی برخلاف آنچه بعضی از ناآگاهان میپندارند، استناد بناي این مسجد به امر حضرت صاحبالامر(ع) مربوط به یک
نیست، بلکه بیان دستور صریحی در حالت بیداري است. مرد صالح، پاك و با ایمانی به نام حسن بن مثله جمکرانی « خواب »
میگوید: در شب 17 ماه مبارك سال 393 (ق.) (بیش از یک هزار سال قبل) نصف شب، جمعی به در خانه من آمدند و مرا از
أجب الإمام المهدي صاحب الزمان(ع) فإنّه یدعوك؛ دعوت امام خود حضرت مهدي(ع) را اجابت » : خواب بیدار کردند و گفتند
او میگوید: به خدمت حضرت رسیدم. ایشان اشاره به قطعه زمینی کردند و فرمودند: این مال ماست. .« کن، که تو را راخوانده است
مسجدي در آن بساز. سپس فرمودند: به مردم بگو این مکان را گرامی بدارند و به آن توجه کنند. آنگاه دستور دادند چهار رکعت
صفحه 39 از 64
نماز در آن بخوانند، دو رکعت نماز تحیت مسجد (با آداب مخصوص) و دو رکعت نماز که همان نماز معروف امام زمان(ع) (با
فمن صلّاها فکأنّما صلّی فی البیت العتیق، کسی که این دو نماز را به » : آداب مخصوص آن) است و در پایان این جمله را فرمودند
این حدیث از کتاب تاریخ .« که محل عبادت فرشتگان است به جا آورده است « بیتالعتیق » جا آورد مثل این است که در آسمان در
قم از کتاب مونس الحزین فی معرفۀ الحق و الیقین که از تألیفات مرحوم صدوق است، نقل شده است، و که متن فارسی یا عربی آن
مطابق نقل صاحب الذریعه در دست بسیاري از بزرگان بوده است. این که بعضی میگویند کتابی به نام مونس الحزین در ضمن
کتب مرحوم صدوق یا فلان عالم بزرگ دیگر ذکر نشده، هیچ مشکلی ایجاد نمیکند، زیرا هیچکس از مورخان نگفتهاند
کتابهاي مرحوم صدوق منحصراً فلان کتابها هستند. بنابراین هنگامی که عالم بزرگی از معاصران صدوق یعنی نویسنده تاریخ
است که در منابع معروف شیعه « من بلغ » قم این کتاب را به صدوق نسبت میدهد، باید بپذیریم. این حدیث مشمول احادیث پاسخ
و اهل سنت آمده، و بزرگان فقها آن را پذیرفتهاند، هر چند بعضی آن را کافی براي قصد ورود میدانند و بعضی به قصد رجاء
معتقدند (شرح این بحث علمی را جداگانه خواهیم داد). 2. از نظر محتوا قطع نظر از این روایت نورانی، این مسجد بیشک یکی از
مساجد باشکوه و پرارزش است. اعمالی که در آن انجام میشود، مرکب از چهار چیز است: الف) نماز تحیت مسجد که مرحوم
صاحب جواهر آن را در جلد نهم و یازدهم مشروحاً آورده است و طبق این روایت، به طور کامل با هفت سوره توحید و هفت مرتبه
« إیّاك نعبد و إیّاك نستعین » ذکر رکوع و سجود خوانده میشود. ب) نماز معروف حضرت ولیعصر(ع) با یکصد مرتبه تکرار آیه
که انسان را به اوج عظمت توحید میرساند. همان نمازي که علماي بزرگواري همچون علامه مجلسی، شیخ حر عاملی، کفعمی و
ي« ذکر کثیر » فضل بن الحسن الطبرسی در کتابهاي خود نقل کردهاند. ج) تسبیح حضرت زهرا(س) که طبق روایات، از مصادیق
عالم بزرگوار و فقیه نامدار، صاحب جواهر در جلد « یا أیّها الذین آمنوا اذکروا الله ذکراً کثیراً » : است که قرآن بر آن دعوت فرموده
10 ، آن را برترین اذکار و بهترین تعقیبات شمرده و روایات زیادي در فضیلت آن نقل کرده است. د) یکصد مرتبه صلوات بر محمد
و آل محمد(ص) آن هم در حال سجده، همان ذکر پربرکتی که روایات متواتره درباره اهمیت آن وارد شده و بعضی از بزرگان،
کتاب مستقل درباره برکات صلوات بر پیامبر و اهل بیتش نوشتهاند و نماز بدون آن نماز نیست. آیا این اعمال هرگاه به قصد قربت
مطلقه خوانده شود، جاي بحث دارد؟! حتی جمعی از فقهاي بزرگ، فتوا دادهاند به قصد ورود نیز میتوان خواند. همانگونه که
یکی از مراجع محترم فعلی گفتند: من حاضر بودم که کسی از حضرت آیتالله العظمی بروجردي سؤال کرد، آیا میتوان اعمال
مسجد جمکران را به قصد ورود انجام داد؟ ایشان کمی مکث کردند و فرمودند: آري، میتوان به قصد ورود انجام داد. این در
حالی است که احاطه فقهی و رجالی آن مرحوم بر کسی پویشده نیست. 3. از نظر فرهنگی مردم جهان از پیروان هر مذهب و
مسلکی میکوشند عدهاي را هر چند یکصد نفر باشند، دور خود جمع کنند و مذهب خود را تبلیغ کنند. در حالی که مسجد
جمکران هر سال حدود چهارده میلیون نفر را به طور طبیعی به سوي خود جذب میکند و زمینه را براي هرگونه کار فرهنگی فراهم
میسازد. آیا نباید خدا را بر این موهبت عظیم شکر کرد؟ آیا هیچ عقلی اجازه تضعیف این کانون مقدس را میدهد؟ آیا تضعیف
این کانون هدایت، مشروعیت دارد؟ مسئولین فرهنگی مسجد گزارش میدهند که هر سال صدها عنوان کتاب از طرف مسجد
(مجموعاً حدود یک میلیون نسخه) چاپ و به بهاي ارزان در اختیار علاقهمندان به اسلام و عاشقان حضرت مهدي(ع) مخصوصاً
جوانان گذارده میشود و این هنوز اول راه است! ما هم با استفاده از این فرصت، در نظر داریم یکی از مهمترین مراکز شیعهشناسی
را به خواست خدا و با عنایت حضرت مهدي(،) در کنار این کانون مقدس به وجود آوریم که مقدمات آن فراهم شده است. آیا
مجموع این مسائل به نفع جهان تشیع نیست؟ مبارزه با مسائل خرافی آري! ممکن است بعضی از عوام به سبب ناآگاهی، بعضی از
مسائل خرافی را در کنار این کانون مقدس ترویج کنند، که به یقین باید مراقب آن بود. مراجع تقلید و مسئولان محترم مسجد
مراقب این امور بوده و هستند تا بهانهاي به دست هیچ کس نیفتد. در پایان خالصترین درود ما نثار آقایی باد که دستور نخستین را
صفحه 40 از 64
هر کس « کشجرة طیبۀٍ اصلها ثابتٌ و فرعها فی السماء تؤتی أکلها کلّ حینٍ بإذن ربّها » براي بناي این مسجد عظیم داد که به مصداق
در هر زمان میتواند از میوههاي معنوي آن بهرهمند گردد و درود بر رهروان راهش.
کاربرد روایات